امین نادری | ||
این خدا که میگویی کجاست؟
بیشتر کودکان، با طرح سوالهای غیرمنتظره درباره موضوعات مختلفی از جمله خدا، موجب شگفتی بزرگسالان میشوند. مشکل بسیاری از کودکان، این است که والدینشان، انرژی آنها را صرف همه چیز، از کلاسهای هنری و ورزشی گرفته تا رایانه میکنند، اما از درس ایمان غافلاند. آنها فراموش میکنند که آنچه میگویند و عمل میکنند یا نمیگویند و عمل میکنند، تاثیر ماندگاری بر کودک میگذارد.
چهطور به زندگی کودکان رنگ معنویت بزنیم؟بهترین راه ارتقای زندگی معنوی کودکان، راحت و آشکار حرف زدن درباره خداست. اصل کلی که بیشتر کارشناسان آن را تایید میکنند، این است که بگذارید بچهها، گفتوگو را هدایت کنند و بعد، با سوال کردن شما، موضوع را پیگیری کنید. حرف زدن درباره خدا، به این دلیل بااهمیت است که میتواند بهترین راه برآوردن مهمترین نیازهای کودکان باشد؛ زیرا کودکان، بیش از بزرگسالان، خود و اطرافیانشان را به تکیهگاه قوی و مهربانی نیازمند میدانند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده کند. فایده دیگر صحبت کردن درباره خدا، این است که همه چیز را در دنیا توضیح میدهد، زیبایی طبیعت، تولد نوزاد یا مرگ یک دوست که با این توضیح- مرتبط کردن رویدادهای طبیعی به خدا- نوعی احساس شگفتی نیز همراه است؛ زیرا روح کودک، دنبال عجایب و اسرار میگردد و زمانی که برای پرسشهای کلیدی خود، پاسخی منطقی مییابد، احساس آرامش میکند. گرچه کودکان نوپا، کوچکتر از آن هستند که مفاهیم مبهم معنوی را درک کنند، اما آنقدر بچه نیستند که نتوانند کلماتی را درباره خدا یاد بگیرند.
طعم حضور خدا را به کودک بچشانیماین سوال غلط است که: «چهطور کودکم را وادار کنم به خدا اعتقاد پیدا کند؟» پرسش صحیح این است که: «چهطور به او نشان دهم که خدا، در زندگیاش حضور دارد؟» حدود سه یا چهار سالگی، بچهها، نام خداوند را یاد میگیرند. کودک، ابتدا، دنبال قویترین فرد است و چون از نوزادی، مادر، نیازهایش را رفع کرده، میپندارد که مادر، محکمترین تکیهگاه است، ولی خیلی زود میفهمد که مادر، از خیلی چیزها میترسد و چون پدر از آنها نمیترسد، پدر را تکیهگاه و قویترین آدم مییابد، ولی پدر هم از بعضی چیزها میترسد. در این زمان است که از ما میپرسد: «چه کسی قویترین است؟» به او میگوییم: «خدا». این خدا کجاست؟ به او میگوییم: «بزرگتر که شدی، برایت میگویم.» چون کودک سه، چهار ساله، در مرحله تفکر ابتدایی است، فقط آنچه را میبیند، قبول دارد. بنابراین نمیتوان به او گفت: «خدا نادیدنی است و همه جا هست.» هیچگاه به پرسشهای کودکان دربارة خدا، بیدرنگ و بدن تأمل پاسخ ندهید. پاسخ به این گونه پرسشها باید در زمان و مکان مناسبی باشد خدای دوست داشتنی 5 سالگیدر فاصله سنی سه تا پنج سالگی، کودکان، خدا را شبیه انسانی میدانند که به آنها اتومبیل یا اسباببازی میدهد و مراقب همه چیز است؛ موجودی دوستداشتنی. چنین برداشتی، به چنین پرسشهایی میانجامد: «آیا خدا میخوابد؟ خدا برای تعطیلات کجا میرود؟ خدا کجا زندگی میکند؟» اگر به او بگویید: «اگر بدرفتاری کنی، خدا عصبانی میشود»، او، پدری عصبانی را مجسم میکند که آماده است برای جزییترین تخطی، او را تنبیه کند. بهتدریج که بزرگتر شد، باید خدا را به او چنان معرفی کنیم که بچهها، از او خوششان بیاید. از لطف و کرم خدا، مهربانی، قدرت خدا، بخشش و زیباییدوستی او میگوییم. درباره بهشتی که به نیکوکاران وعده داده، سخن میگوییم و اگر ضرورت خاصی پیش آمد، درباره جهنم به زبانی ساده برایش توضیح می دهیم.
به پرسشهای کودکان پیش دبستانی درباره خدا چگونه پاسخ دهیم؟پرسشهای کودکان دربارة خدا را جدی بگیرید و بدانها پاسخ دهید، پاسخهایی از قبیل این که بعد «بعد میفهمی» یا «بزرگ میشوی و خواهی فهمید»، درست نیست؛ زیرا ممکن است از نا آگاهان یا غرض ورزان بپرسد و دچار سردرگمی یا انحراف شود. هیچگاه به پرسشهای کودکان دربارة خدا، بیدرنگ و بدن تأمل پاسخ ندهید. پاسخ به این گونه پرسشها باید در زمان و مکان مناسبی باشد. هنگام آشپزی، زمان آماده شدن برای خروج از منزل، هنگام مرتب کردن اتاقها و ... زمانهای مناسبی نیستند و اگر کودک شما در این گونه موقعیتها پرسید، پاسخ آن را به زمان مناسبی واگذارید. پاسخهای شما باید با سن کودک متناسب باشد. استفاده از استدلالهای ساده برای اقناع کودک خوب است؛ اما استدلال های فلسفی سنگین فایدهای ندارد. مهمترین و شایع ترین پرسشهای کودکان دربارة خدا عبارتند از: 1- خدا کیست و چیست؟ برای پاسخ به این س?ال، باید از اوصاف خداوند و مقایسة او با دیگران استفاده کرد: خدا کسی است که مهربانیاش از پدر مادر هم بیشتر است. او کسی است که از پدر و مادر هم بیشتر از تو مراقبت میکند. خدا از قویترین کسی که میشناسی هم قویتر است. 2- خدا کجاست؟ خدا همه جا است. 3- چه طور و چگونه خدا همه جا هست؟ خدا مثل ما انسانها نیست که فقط رد یک جا هستند. او قدرتی دارد که میتواند همه جا باشد؛ مثل سخنران تلویزیون که در همة خانهها او را میبینند. 4- اگر خدا همه جا هست، چرا او را نمیبینم؟ خیلی چیزها مانند هوا، گرما و برق را نمیبینیم؛ اما وجود دارند. فرزندی همین س?ال را از پدر خود میپرسد. پدر لیوانی آب و دو حبه قند میآورد و مقابل دیدگان فرزند، آن دو حبه قند را داخل آب در لیوان قرار میدهد و آن ها را در آب حل میکند؛ آن گاه میپرسد: آیا حبههای قند داخل لیوان هستند یا از آن خارج شدهاند؟ فرزند پاسخ میدهد: داخل لیوان هستند. پدر: آیا تو آن را میبینی؟فرزند: خیر. پدر: آنها داخل لیوان هستند؛ اما با چشم دیده نمیشوند؛ خدا هم این گونه است. 5- خدا چقدر بزرگ است؟ نمیدانم چقدر بزرگ است؛ اما میدانم که هیچ چیز در دنیا بزرگتر از خدا نیست. خدا از همه بزرگ ترین کسی که تو میشناسی بزرگتر است. 6- لباسهای خدا چه اندازه است؟ خدا مثل ما آدمها نیست که لباس بخواهد. 7- اگر خدا بالا هست، چرا پاهای او را نمیبینیم؟ خدا مثل ما آدمها نیست که پا داشته باشد. گذشته از این، ما خدا را با چشم نمیبینیم. 8- اگر خدا همه جا هست، چرا به آسمان نگاه میکنیم؟ برکتهای خدا مثل باران، از آسمان فرود میآید. ما آدمها، جاهای بلند را بهتر میدانیم؛ به همین دلیل، نفر اول مسابقه در کشتی، بر روی سکوی بالاتر میایستد. 9- خدا که بزرگ است، چگونه در قلب ما جا میگیرد؟ همان طور که پدر و مادرت در قلب تو هستند. 10- آیا خدا در جاهای بد مانند توالت هم هست؟ بله، خدا همه جا هست. توالت از نظر ما آدمهابد است؛ ولی از نظر خدا بد نیست؛ چون او همه چیز را آفریده است؛ مانند مامان که وقتی برادر کوچولویت را تمیز میکند، بدش نمیآید. 11- خدا را چه کسی آفریده است؟ خدا همیشه بوده، و ما به این مطلب ایمان داریم و در پی دلیل آن نمیرویم؛ مانند این که تو ایمان داری هیچ گاه از روی زمین بلند نمیشوی؛ ولی دلیل آن را هم نمیدانی.
فرآوری: نسرین صفری بخش خانواده ایرانی تبیان
[ چهارشنبه 92/12/14 ] [ 10:53 صبح ] [ امین نادری-09162196065 ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |