امین نادری | ||
چرابایدلعن کنیم؟!
فلسفه لعن و برائت در زیارت عاشورا آیت الله مصباح یزدی در مطلب حاضر به این سوال پاسخ داده شده که این همه لعن و اظهار برائت در زیارت عاشورا چه لزومی دارد و علت تبری از دشمنان دین و اهل بیت علیهم السلام در کنار اظهار عشق و ارادت به چه منظور است. سؤالی مطرح میشود که اغلب، این پرسش را منافقان مطرح میکنند، البته منافقان مدرن! آنها میگویند که: امروز زمانی است که باید با همه مردم با خوشی و شادی و لبخند رفتار کرد. امروز باید دم از زندگی زد، دم از شادی زد، دم از صلح و آشتی زد. این روحیه لعن و تبری و پشت کردن به دیگران خشونتهایی است که به هزار و چهارصد سال پیش، یعنی زمانی که امام حسین علیه السلام را کشتند بر میگردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز دیگر جامعه و مردم این کارها را نمیپسندند. بیایید به جای اینها راه آشتی را پیش بگیرید، به روی دشمنان هم لبخند بزنید، به آنها هم محبت کنید. مگر اسلام دین محبت، دین رأفت و رحمت نیست؟ این چه کاری است که شما دائماً لعن و بدگویی میکند؟ این همه لعن و بدگویی و اظهار برائت چه لزومی دارد؟
جواب: اگر کسانی واقعاً از روی جهل این سوال را مطرح کنند، جواب دادن به آنها مشکل نیست. اما احتمال قوی میدهیم که بسیاری از کسانی که اینگونه سخن میگویند، اندیشههای دیگری و اغراض خاصی در سر دارند. احتمال دارد آنها از سیاستهای دیگری پیروی کنند و یا نقشههایی را که دیگران کشیدهاند اجرا کنند. البته ما فرض را بر این میگذاریم که این سؤال، سؤالِ عاقلانه و عالمانهای است که جواب آن هم باید عالمانه باشد. صرف نظر از ارزشگذاری در مورد طرح اینگونه سؤالها، فرض کنید اگر نوجوانی از ما سؤال کرد که چرا باید قاتلان ابی عبدالله علیه السلام را لعن کرد؟ به جای لعنهایی که در زیارت عاشورا میخوانید صد مرتبه دیگر هم باز بر امام حسین علیه السلام سلام بفرستد، مگر سلام کردن برای سیدالشهداء علیه السلام ثواب ندارد؟ به جای آن صد مرتبه لعن، صد مرتبه سلام بفرستید، چه عیبی دارد؟ این همه لعن و بدگویی، فحش، ناسزا و اظهار برائت چه لزومی دارد؟
جواب علمی چنین سؤالی این است که همانگونه که سرشت انسان فقط از شناخت ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف مثبت هم ساخته نشده است. آدمیزاد موجودی است که هم احساس مثبت و هم احساس منفی دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفی دارد. همانگونه که شادی در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را اینگونه آفریده است. هیچ انسانی نمیتواند بیغم و یا بیشادی زندگی کند. همچنانکه خدا استعداد خندیدن به ما داده استعداد گریه کردن هم به ما عطا فرموده است. در جای خودش باید خندید و به جای خود هم باید گریست. تعطیل کردن بخشی از وجودمان، به این معنی است که از دادههای خدا در راه آنچه آفریده شده استفاده نکنیم.
انسان در اثر دلسوزی نسبت به محبوب مصیبت دیده خود، رقت پیدا میکند؛ این طبیعت انسان است که در مواردی باید رقت قلب پیدا کند و در اثر آن گریه سر دهد.
خداوند در ما محبت را آفریده است تا نسبت به کسانی که به ما خدمت میکنند، نسبت به کسانی که کمالی دارند، خواه کمال جسمانی، کمال عقلانی یا روانی و یا عاطفی، به ابراز علاقه و محبت بپردازیم. هنگامی که انسان احساس میکند در جایی کمالی و یا صاحب کمالی یافت میشود، نسبت به آن کمال و صاحب کمال محبت پیدا میکند. علاوه بر آن در وجود انسان نقطه مقابل محبت به نام بغض و دشمنی قرار داده شده است. همانگونه که فطرت انسان بر این است که کسی را که به او خدمت میکند دوست بدارد، فطرتش نیز بر این است که کسی را که به او ضرر میزند دشمن بدارد. البته ضررهای مادی دنیوی برای مؤمن اهمیتی ندارد. چون اصل دنیا برای او ارزشی ندارد. اما دشمنی که دین را از انسان بگیرد، دشمنی که سعادت ابدی را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟ قرآن میفرماید: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا[2]» شیطان دشمن شما است، شما هم باید با او دشمنی کنید. با شیطان دیگر نمیشود لبخند زد و کنار آمد. وگرنه انسان هم میشود شیطان.
چرائی دشمنی با دشمنان خدا با دشمنان خدا باید دشمنی کرد؛ اما چرا....؟ اگر باید با اولیای خدا دوستی کرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنی کرد. این فطرت انسانی است و عامل تکامل و سعادت انسانی است. اگر «دشمنی» با دشمنان خدا نباشد، به تدریج رفته رفته رفتار انسان با آنها دوستانه میشود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را میپذیرد و حرفهایشان را قبول میکند. کمکم شیطان دیگری مثل آنها میشود. میگویید نه! ببینید قرآنچه میفرماید: «وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ[3]» چنانچه ببینی کسانی نسبت به دین بدگویی و اهانت میکنند، با سستی و با زبان مسخره و استهزا سخن میگویند، به آنها نزدیک نشو. هر چه گفتند، گوش نده تا زمانی که به بحث دیگری بپردازند. و در جای دیگر میفرماید: «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ» بعد میفرماید: اگر کسانی این نصیحت را گوش نکردند، باید بدانند که عاقبت به آنها ملحق خواهند شد.
سرانجام کسانی که نسبت به استهزاکنندگان دین، محبت میورزند و به آنها روی خوش نشان میدهند این است که تدریجاً حرفهای استهزاکنندگان بر آنها اثر میگذارد. وقتی حرفهایشان اثر کرد، در دلهایشان شک به وجود میآید و اگر شک ایجاد شد، اظهار ایمان، نفاق میشود. انسان وقتی در دل ایمان ندارد اما در ظاهر بگوید من مسلمانم، این عین نفاق است. قرآن میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً[4]» چنین کسانی که در دنیا به واسطه اثر همنشینی با کافران منافق میشوند، در آخرت داخل جهنم با ایشان همنشین خواهند بود.
دشمنی با دشمنان، سیستم دفاعی در برابر خطرها به عبارت دیگر، دشمنی با دشمنان، سیستمی دفاعی در مقابل ضررها و خطرها ایجاد میکند. بدن انسان همانگونه که عامل جاذبهای دارد که مواد مفید را جذب میکند، یک سیستم دفاعی نیز دارد که سموم و میکروبها را دفع میکند، سیستمی که با میکروب مبارزه میکند و آنها را میکشد. کار گلبولهای سفید همین است. اگر سیستم دفاعی بدن ضعیف شد، میکروبها رشد میکنند. رشد میکروبها به بیماری انسان منجر میشود و انسان بیمار، ممکن است با مرگ روبرو شود.
همان طور که جذب موارد مورد نیاز، برای رشد هر موجود زندهای لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن لازم است. اگر انسان، سموم را دفع نکند، نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. موجودات زنده، قوه دافعه دارند. این قوه دافعه بخصوص در حیوانات و انسان این نقش را ایفا میکند. چیزهایی که برای بدن مضر است باید بیرون ریخت. دستگاههایی در بدن وجود دارند نظیر کلیه، مثانه، و... که این کار را به طور عادی انجام میدهند. گاهی هم وقتی میکروبهای خارجی حملهور میشوند، باید گلبولهای سفید فعال شوند و با آنها بجنگند تا آنها را کشته و از بدن بیرون بریزند. در روح انسان نیز باید چنین استعدادی وجود داشته باشد. باید یک عامل جاذبه روانی داشته باشیم تا از کسانی که برای ما مفید هستند خوشمان بیاید، دوستشان بداریم، به آنها نزدیک شویم، از آنان علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم. چرا انسان افراد و امور پسندیده را دوست دارد؟ برای اینکه وقتی به آنها نزدیک میشود از آنها استفاده میکند. نسبت به خوبانی که منشأ کمال هستند و در پیشرفت جامعه مؤثر هستند باید ابراز دوستی کرد و در مقابل، باید عملاً با کسانی که برای سرنوشت جامعه مضر هستند دشمنی کرد: «قَد کانَت لَکُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی إِبراهیمَ وَالَّذینَ مَعَهُ إِذ قالوا لِقَومِهِم إِنّا بُرَآءُ مِنکُم وَمِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللَّهِ کَفَرنا بِکُم وَبَدا بَینَنا وَبَینَکُمُ العَداوَةُ وَالبَغضاءُ أَبَدًا حَتّى? تُؤمِنوا بِاللَّهِ وَحدَهُ[5]» قرآن میفرماید: شما باید به حضرت ابراهیم علیه السلام و یاران او تأسی کنید. میدانید که حضرت ابراهیم علیه السلام در فرهنگ اسلام جایگاه بسیار رفیعی دارد. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هم میفرمود: من تابع ابراهیم هستم. اسلام هم نامی است که حضرت ابراهیم علیه السلام به این دین و آیین داد: «هُوَ سَماکُمُ المُسلِمِین مِن قَبل[6]».
«تبری» از فروعات دین و واجب است! خداوند میفرماید: شما باید به ابراهیم علیه السلام تأسی کنید. کار ابراهیم علیه السلام چه بود؟ ابراهیم علیهالسلام و یارانش به بتپرستانی که با آنها دشمنی میکردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند گفتند: «إِنّا بُرَآءُ مِنکُم» من از شما بیزارم. اعلان برائت کردند. بعد به این هم اکتفا نمیکند. میفرماید: بین ما و شما تا روز قیامت دشمنی و کینه برقرار است، مگر اینکه دست از خیانتکاری خود بردارید. اینکه ما نسبت به دشمنان اسلام و شیطان بزرگ اینقدر کینه داریم و اجازه نمیدهیم شعار «مرگ بر آمریکا» حذف شود، تأسی به حضرت ابراهیم علیه السلام است. قرآن میفرماید: شما باید از ابراهیم علیه السلام یاد بگیرید و صریحاً بگویید: مرگ بر دشمن اسلام و عداوت و دشمنی خود را نسبت به دشمنان دین اعلام کنید.
همه جا، جای لبخند نیست. در بعضی موارد باید عبوس بود، باید اخم کرد، باید صریحاً گفت: ما دشمن شماییم، ما آشتی نمیکنیم، مگر دست از خیانت بردارید. این دستور قرآن است. فروع دین ده تا است. بعد از «امر به معروف» و «نهی از منکر» دو فرع «تولی» و «تبری» را نیز جزء فروع دین به حساب میآورند. یعنی از جمله واجباتی که همه مسلمانها باید توجه داشته باشند و به آنها عمل کنند، این است که باید دوستان خدا را دوست بدارند و با دشمنان خدا نیز دشمنی کنند. تنها دوستی دوستان خدا کافی نیست؛ اگر دشمنی با دشمنان خدا نباشد، دوستی دوستان هم از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعی بدن نباشد، آن سیستم جذب هم، نابود خواهد شد. آنچه مهم است این است که ما جای جذب و دفع را درست بشناسیم. گاهی متأسفانه امور مشتبه میشود، در موردی که باید جذب کنیم عملاً به دفع میپردازیم. کسی که از روی نادانی سخنی به اشتباه و خطاگفته و لغزشی برای او پیش آمده و بعد هم پشیمان گردیده است و یا اگر برای او توضیح دهیم، از روی انصاف قبول خواهد کرد، نسبت به چنین کسی نباید دشمنی کرد. صرف اینکه کسی مرتکب گناهی شد، نباید او را از جامعه طرد کرد، بلکه باید در صدد اصلاح او برآییم. او بیماری است که باید به پرستاریاش پرداخت. در این مورد جای اظهار دشمنی نیست. مگر کسی که تعمّد داشته باشد و علناً گناه را در جامعه رواج دهد. این دیگر خیانت است، تعمّد و خباثت و پلیدی است. باید با چنین شخصی دشمنی کرد. اما اگر کسی اشتباهاً مرتکب گناهی شده است، باید با مهربانی با او رفتار کرد. نباید آبروی او را ریخت، بلکه باید در اصلاح او سعی کرد. او مشکل دارد و باید مشکلش را حل کرد.
ما نمیتوانیم از برکات حسینی استفاده کنیم، مگر اینکه اوّل دشمنان او را لعن کنیم. اما در مورد دشمنان غدّار، کینهتوز و قسمخورده، خداوند میفرماید:
حاصل سخن اینکه، بزرگداشت مراسم سیدالشهداء علیه السلام بازسازی حیات حسینی است، تا از آن حیات به نحو احسن استفاده شود و نباید به بحثهای علمی اکتفا شود. چون انسان به برانگیخته شدن عواطف و احساسات احتیاج دارد. نباید به عواطف مثبت، به شادی، به خنده، بسنده کرد، زیرا زنده نگه داشتن خاطره سیدالشهداء علیه السلام و مظلومیت او از راه احساسات شورانگیز حزن و گریه و سوگواری امکان دارد و بالاخره همراه با آن همه درود و سلام و عرض ارادت به خاک پای حسینی و به خاک قبر حسینی، باید بر دشمن حسین علیه السلام دشمن اسلام و دشمنان خدا لعن و نفرین کرد. تنها سلام و درود مشکل را حل نمیکند. ما نمیتوانیم از برکات حسینی استفاده کنیم، مگر اینکه اول دشمنان او را لعن کنیم، بعد بر او سلام بفرستیم، قرآن هم اول میفرماید: «أشداء علی الکفار[8]» بعد میفرماید: «رحماء بینهم[9]» پس در کنار سلام، باید لعن هم باشد. در کنار ولایت، باید تبری و اظهار دشمنی نسبت به دشمنان اسلام هم باشد. اگر این گونه شدیم، حسینی هستیم؛ وگرنه بیجهت خودمان را به حسین علیه السلام نسبت ندهیم. منبع: کتاب آذرخشی دیگر از آسمان کربلا /تالیف آیتالله مصباح یزدی به نقل ازخبرگزاری شبستان نویسنده و محقق:استادمسعودرضانژاد [1] زیارت عاشورا [2] فاطر، 6 [3] انعام، 68 [4] نساء، 140 [5] ممتحنه، 4 [6] حج، 78 [7] بقره، 120 [8] فتح، 29 [9] فتح، 29 [ یادداشت ثابت - یکشنبه 93/8/12 ] [ 6:38 عصر ] [ امین نادری-09162196065 ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |